فیلم خاطره ساخته نادر طریقت
ارسال شده توسط سجاد در 89/10/14:: 4:57 عصرفیلم خاطره ساخته نادر طریقت
دنیایی معلق میان خاطره و توهم
شاید به گمان برخی، منتقدان کارگردانهای شکست خورده هستند که قلم را جایگزین دوربین کردهاند و آثار دیگران را نقد میکنند. این نظریه نه تنها غلط است که در سالهای اخیر شاهد موقعیتی بر عکس این ماجرا بودهایم. اکنون کمکم به تعداد نویسندگان و منتقدان سینمایی که به جمع فیلمسازان میپیوندند، اضافه میشود.
نادر طریقت با « خاطره »، نخستین تجربه بلند سینمایی خود به این جمع اضافهشده است. او نیز قصه خود را در یک چرخش داستانی روایت میکند تا در یک سوم پایانی مخاطبان خود را غافلگیر کند لذا تا جایی که میتواند در طول فیلم آدرس غلط به مخاطب میدهد و ذهن او را از واقعیت ماجرا دور میسازد تا به زعم خویش در فصل نهایی فیلم دست به رمزگشایی زده و قصهاش را در اوج تعلیق زدایی به پایان برساند.
ظاهرا عنصر غافلگیری به یک مد سینمایی بدل میشود که نمونههای موفق آن را میتوان در کارهای اصغر فرهادی جستجو کرد.
فیلم از یک سو داعیه روانکاوانه و کارکردهای پسیکودرامی دارد و هم از تخیلپردازی فانتزی و انتزاعی استفاده میکند و هم شاید بتوان آن را در ذیل سینمای کودک قرار داد. ضمن اینکه قصه فیلم را میتوان حادثهای نیز فرض کرد؛ حادثهای که اگرچه در پایان داستان از آن پردهبرداری میشود اما اتفاق مهیبی است که زندگی یک نویسنده جوان را دستخوش تغییراتی میکند. این زن گمان میکند که پسر مردهاش در کنارش بوده و زنده است و به دلیل این توهم مرضی، به همسرش بدگمان شده و او را به بدرفتاری با پسرش متهم میکند.
مخاطب نیز با او همسو بوده چون آنچه که تا یک سوم پایانی قصه میبیند از زاویه دید این زن(مهناز افشار) است اما در پایان وقتی رمزگشایی صورت میگیرد و مخاطب با حقیقت ماجرا آشنا میشود تمام پازلی که در ذهنش مرتب کرده بود که ظاهرا منطقی هم به نظر میرسید به ناگهان فرو میریزد و تماشاگر متوجه میشود که حق با شوهر این زن (پژمان بازغی) است.
اگرچه قصه با توجه به دو لایه بودن و غافلگیری پایانی که در انتهای قصه وجود دارد، میتوانست جذاب باشد اما این تعلیق و روایت دوگانه به خوبی صورتبندی نشده و حتی به نظر میرسد به جای شگفتزده کردن مخاطب موجب خنده او میشود. کارگردان برای تعریف قصه خود و سویه منطقی دادن به ماهیت قصه و موقعیت شخصیتهای اصلی از فلاشبکهای زیادی استفاده میکند تا تجربه تلخ کودکی این زن نویسنده را به تصویر بکشد.
اینکه مثلا پدرش با آنها چگونه رفتار میکرده و الان او نسبت به نوع رفتار همسرش در ارتباط با پسرش دچار ترس و احتیاط است. اما این هیچ ارتباطی با ساختار درونی قصه و موضوعی که روایت میشود، ندارد. در واقع کارگردان از یکسری تمهیدات روانشناختی در باورپذیر کردن رفتارهای قهرمان قصه و شخصیتپردازی آن استفاده میکند که هیچ نسبت منطقی و حتی نمادین با نتیجهگیری پایانی قصه ندارد. تجربه تلخ او در گذشته یک واقعیت روانشناختی است که با توهم کنونی او تناسبی ندارد.
به عبارت دیگر فیلم بین خاطره و توهم دچار خلط مبحث شده و آنها را یکی فرض کرده است. یعنی بین خاطرهای که مدام توسط فلاشبک روایت میشود و توهمی که شخصیت قصه با خود دارد حتی از حیث روانشناختی و نه دراماتیکی، نسبت منطقی برقرار نیست و همین مساله، عقلانیت درام را مخدوش میسازد. حالا اگر از در نیامدن سکانسهای پایانی و رفتن و آمدهای زائد فلاشبکها بگذریم و در میان شخصیتپردازی ضعیف کاراکترها به یک مورد اشاره کنیم باید به شخصیت پوریا پورسرخ ارجاع دهیم که به عنوان یک متخصص روانپزشک معرفی میشود اما رفتارشناسی و حتی تیپولوژی وی به شمایل یک جوان هیپی متال شباهت دارد که خود بیش از هرکس به رفتار درمانی محتاج است.
واقعیت این است که اگرچه درامهای روانشناختی واجد جذابیت و قابلیتهای زیادی از حیث سینمایی و قصهگویی است اما بیش از هر چیز خود باید بر منطق همین علم صورتبندی شود تا خود به نقض خود منجر نشود. خاطره را میتوان درباره کودکآزاری نیز دانست. هم به دلیل موقعیتی که از کودکی زن نویسنده ترسیم میشود و هم به مسائلی که در ماجرای کشته شدن پسر نویسنده و ایجاد توهم برای وی وجود دارد. خود این زن هم که دچار توهم و مشکلات روحی ـ عاطفی است.
فیلم البته بین پرداختن به مسائل اجتماعی از طریق محور قرار دادن یک موقعیت روانشناختی دچار تناقض بوده و به نوعی دچار سردرگمی و بلاتکلیفی در تببین سوژه است. خاطره از یک سو با سینمای کودک و مشخصا موضوع کودک آزاری مرتبط است و از طرف دیگر دارای ساختاری پسیکودرام و تریلر روانی است. در خاطره ترکیبی از ژانرهای مختلف وجود دارد؛ از سینمای کودک تا ژانر هراس و دلهره با موضوعی خانوادگی و پس زمینه اجتماعی که رگههایی از طنز هم در آن دیده میشود که شاید این به تجربه اول کارگردان برمیگردد که به نوعی تجربهگرایی دست زده و تلاش میکند عناصری از هر گونههای مختلف را با هم ترکیب کند.
به هر حال این را هم باید در نظر داشت که این نخستین تجربه بلند نادر طریقت است هر چند تاثیرات مستندسازیهای اجتماعی او را نیز کم و بیش در طرح قصه فیلم میتوان ردیابی کرد. شاید تعصبات حرفهای و هم صنف بودن با کارگردان که بیش از هر چیز خود نویسنده و منتقد است دلیلی باشد تا برای وی آرزوی موفقیت کنیم تا در کارهای بعدی طریقتی حرفهایتر را طی کند.